اردیبهشت ۲۹, ۱۳۹۳ تازه ها, دستهبندی نشده ۰
نقد و بررسی فیلم نبرد الجزایر
سخنرانی آقای عظیم طهماسبی (عضو هیأت علمی دانشنامۀ جهان اسلام)
الجزایر سیصد سال تحت استعمار امپراطوری عثمانی بود بعد از آن بین فرانسه و حاکم عثمانی مستقر در آنجا اصطکاکهایی اتفاق افتاد که در نتیجه آن فرانسه در سال ۱۸۳۰ به الجزایر حمله کرد و آنجا را تسخیر کرد. در همان ابتدای حمله فرانسه به الجزایر افرادی مثل امیر عبدالقادر، بومعزه، بو بغله و دیگران به مقابله با استعمار فرانسه برخاستند. امیر عبدالقادر حدود ۱۷ سال در برابر استعمار فرانسه ایستادگی کرد هر چند گاهی بدلایلی با فرانسویها برضد نیروهای باقیمانده عثمانی نیز همکاری میکرد. در نهایت عبدالقادر در سال ۱۸۴۷ شکست خورد. پس از آن نیز اگرچه الجزایر بارها در برابر نیروهای فرانسوی شکست خورد ولی هیچگاه سر تسلیم فرود نیاورد . میتوان گفت در فاصله سالهای ۱۸۳۰ تا ۱۸۵۴ تقریباً سراسر الجزایر به تسخیر کامل فرانسه درآمد.
در سال ۱۸۶۰ ناپلئون سوم روی کار آمد که بدنبال آن اوضاع و احوال تا حدودی تغییر کرد بدلیل آنکه ناپلئون سوم معتقد بود باید به برخی حقوق مردم بومی احترام نهاد و آنها باید از آزادی دین و زبان برخوردار باشند ولی به هر حال زیر نفوذ حکومت امپراتوری فرانسه و نه مستقل از آن. اما استعمارنشینها یا اروپایی نشینهای الجزایر مخالف این نظر ناپلئون سوم بودند و بیشتر خواستار برپایی رژیم جمهوری در فرانسه بودند. با شکلگیری پارلمان در فرانسه در سال ۱۹۷۰ سوسوی امیدی که در مردم الجزایر شکل گرفته بود به خاموشی گرایید. مردم الجزایر از شکل¬گیری حکومت جمهوری بسیار نگران شدنددر پی مرگ ناپلئون سوم و برپایی حکومت پارلمانی در فرانسه شخصی به نام محمد المکرانی در سال ۱۸۷۱ قیام کرد چرا که نیک آگاه بود که با روی کار آمدن حکومت جمهوری در فرانسه ظلم و ستم استعمارنشینان بر مردم الجزایر مضاعف خواهد شد. مسائل به همین منوال پیش میرفت تا سال ۱۹۱۴ که جنگ جهانی اول اتفاق افتاد. قبل از جنگ جهانی اول دولت فرانسه اصلاحاتی انجام داد که تقریباً وضعیت عمومی اقتصادی مردم بهتر شد ولی جنگ جهانی اول مانع از به ثمر نشستن آن اصلاحات شد و مردم الجزایر چه به اجبار و چه از سر اختیار در جنگ جهانی شرکت جستند.
فرانسه در جنگ جهانی اول حدود ۱۷۳ هزار نفر از بومیان الجزایری را به جبهههای جنگ فرستاد که ۲۵ هزار نفر از آنها کشته شدند. بعد از جنگ جهانی اول دولت فرانسه میخواست اصلاحات نیم بندی به پاس خدمات سربازان الجزایر در جنگ جهانی انجام دهد ولی کارشکنی مکرر استعمارنشینان مانع عملی شدن اصلاحات شد در پی آن مردم الجزایر گرد شخصی به نام امیر خالد نوه امیر عبدالقادر ، همان مبارز مشهور الجزایری سالهای۱۸۳۰-۱۸۴۷، جمع شدند و از او خواستند رهبری مردم را در مبارزه با استعمار بر عهده گیرد.
در سال ۱۹۳۰ که صدمین سال استعمار فرانسه بود جشن مفصلی به مناسبت یکصدمین سال اشغال الجزایر از سوی استعمارگران برپا شد- جالب آنکه سال تولد علی لاپونته در فیلم نبرد الجزایر نیز در همان ۱۹۳۰ است. مردم الجزایر آن را توهینی سنگین در حق خود پنداشتند. و چننین اندیشیدند که آنان تحت استعمارند و اکنون جشنی به مناسبت صدمین سال استعمار سرزمینشان برپا میشود، این جشن احساسات مردمان آنجا را جریحه دار کرد.
به مرور در دهه ۳۰ و چهل قرن گذشته جمعیت شهری الجزایر افزایش یافت . باید گفت که تا سال ۱۸۳۰ و ۱۸۴۰ در این فاصلهی یک دهه، تنها ۵ درصد مردم الجزایر شهرنشین بودند ولی به مرور تا سال ۱۹۳۰ جمعیت شهری رشد یافت، به دلیل اینکه کشاورزی و دامداری مالکان که عمدتا اروپایی بودند مکانیزه شد؛ بخشی از کشاورزان و دامداران کوچ کردند و در شهرها ساکن شدند و همین جابهجایی جمعیت سبب شد که سطح آگاهی مردم به سبب سکونت در شهرها و اطلاع از رخدادهای بین المللی و داخلی بالا رود. همچنین حدود چند صد هزار نفر از ساکنان الجزایر بعد از جنگ جهانی اول و دوم برای کسب و کار و به عنوان نیروی کار در معادن و کارخانه¬ها به فرانسه مهاجرت کردند که در آشنایی آنها با فضای فرانسه و اندیشههای روز تأثیر داشت واز نتایجش بالا رفتن سطح آگاهی و شعور سیاسی و اجتماعی مردم بود که خود پیدایش احزاب مختلف را درپی داشت.
در آن دوران مصالی حاج از چهره¬های نامدار به شمار میامد. او در حزب ستاره شمال افریقا مشارکت داشت علاوه بر او افراد دیگری نیز به مرور شروع به فعالیت سیاسی کردند و خواستار آزادی بیشتر و انجام پاره¬ای اصلاحات در الجزایر شدند. در همان زمان فردی به نام شیخ توفیق المدانی کتابی به نام «کتاب الجزایر» در سال ۱۹۳۱ نوشت که در ابتدای کتابش ذکر می¬کند اسلام مذهب ماست، الجزایر وطن ما و عربی زبان ماست. این خود از بارقه¬های شکل¬گیری ملت و تکوین آگاهی ملی در الجزایز تحت استعمار آن دوره است.
به تدریج، مدارس دینی و مدارس دیگری که از طرف حوزهها و افراد بومی تأمین میشدند به زبان عربی اهتمام ورزیدند و به این ترتیب بر تعداد افراد درس¬خوانده و باسواد افزوده شد. صرف نظر از رویدادهای گوناگون آن دوره که مجالی برای پرداختن به آنها نیست باید بگوییم که جنگ جهانی دوم منشأ رخدادهای بسیاری در جهان و نیز الجزایر شد. سربازان الجزایری در صفوف ارتش فرانسه به دفاع از فرانسه پرداختند. هنگامیکه فرانسه به تسخیر آلمان درآمد الجزایریها مجاهدت¬ها و رشادتهای زیادی از خود نشان دادند و برای بیرون راندن ارتش نازی بسیار جانفشانی کردند تا آنکه فرانسه آزاد شد، ژنرال دوگل که خود از مبارزان نامدار نبرد با آلمان نازی بود پس از جنگ در صدد بر آمد تا کوشش و حضور آنان در مبارزه علیه آلمان را پاداش دهد ازین رو با اعطای پاره ای حقوق مدنی به شهروندان الجزایر از جمله فراهم کردن زمینه مشارکت سازنده آنان در اداره الجزایر موافق بود ولی تلاشهایش هر بار با کارشکنی استعمارنشینها بیحاصل میماند . البته خود دوگل هیچ¬وقت خواستار آزادی الجزایر نبود و بیشتر خواستار خود مختاری الجزایر زیر نظر فرانسه بود. بعد از اینکه اوضاع مردم الجزایر علیرغم وعده و وعیدهای داده شده بهبودی نیافت، بسیاری از مردم ستمدیده از مصالی الحاج بعنوان رهبر خویش در مقابله با استعمار حمایت کردند. در همان سالها در میان مردم زمزمه آن بود که در کنفرانس سانفرانسیسکو بحث استقلال الجزایر مطرح خواهد شد و همین امر سبب برانگیختن احساسات ملی گرایی و ضد استعماری در میان توده مردم شد. پس از آنکه مصالی الحاج تبعید شد مردم الجزایر در مناطق استیف و گلما به جانبداری از او به خیابانها ریختند و در گیر و دار این اعتراضات در ۸ ماه مه ۱۹۴۵کشتار سنگینی بدست نیروهای فرانسوی در الجزایر اتفاق افتاد. بنابر روایتهای مختلف حدود ۱۵۰۰۰ نفر، ۴۵۰۰۰هزار نفر یا ۷۵۰۰۰ نفر از مرم الجزایر کشته شدند و این خود ریختن روغن بر آتش انقلاب بود.
شدت عمل استعمار و قلع و قمع بی¬رحمانه مردم به دست نیروهای نظامی ساکن فرانسه در الجزایر سبب گردید تا بخشی از جوانان تحصیل کرده و روشنفکران از نظر خویش در خصوص پیوستن به فرانسه و تحت قیمومیت بودن آن برگردند. فرهت عباس از رهبران سیاسی آن دوره الجزایر تا اون موقع فکر میکرد که به صلاح الجزایر است تا در زیر پرچم فرانسه از آزادی مدنی برخوردار باشد . ولی همین قتل و کشتار جمعی مردم و عدم تعهد فرانسه به وعده¬هایش باعث شد به اشتباه خود پی برد . او درسال ۱۹۵۳اعلام کرد که تنها راه حل نهایی در برابر فرانسه همان مبارزهی مسلحانه است. بعدها فرانتس فانون در کتاب استعمار میرا که در گیر و دار انقلاب در سال ۱۹۵۸ آن را نوشت به همین مطلب اشاره کرد.
به هر صورت در سال ۱۹۴۶ لبنان و سوریه از استعمار فرانسه آزاد شدند و هند وچین ، متشکل از تایلند، کامبوج و لائوس توانست بعد از هشت سال جنگ به آزادی برسد و از سلطه استعمار فرانسه برهد. از طرف دیگر، مصر در سال ۱۹۵۲ از سیطره استعمار انگلیس آزاد شد. جمال عبدالناصر پس از رسیدن به قدرت با تبلیغ و حمایت شدید از ناسیونالیسم عربی به جنبشهای انقلابی و استعمارستیز عربی کشورهای تونس و مراکش و الجزایر یاری رساند.
در دههی ۶۰ مبارزات آزادیخواهانه و ضد امپریالیستی در سراسر دنیا به اوج رسید. بسیاری از کشورها به استقلال رسیدند. کشورهای عربی هم مرز الجزایر مثل تونس و مراکش که در سال ۱۹۵۲ قیام کرده بودند سرانجام در سال ۱۹۵۴ به پیروزی دست یافتند. به همین ترتیب در سال ۱۹۵۴- همچنانکه در فیلم نبرد الجزایر که در واقع فیلم مستند گونه تاریخی است نشان داده می¬شود- قیام جبهه آزادی بخش ملی الجزایر شکل گرفت ومردم به سرعت به انقلاب پیوستند و از آن حمایت کردند تا آنکه پس از کش و قوس¬هایی بالاخره الجزایر در سال ۱۹۶۲ پس از ۱۳۲ سال اسارت و فلاکت به آزادی رسید.
می¬توان از جهات مختلف درباره فیلم نبرد الجزایر سخن گفت . در سال ۱۹۶۰ افرادی مثل فرانتس فانون تأثیر چشمگیری بر اندیشه غربی گذاشتند، چه ساختارگرایانی مانند رولان بارت، و چه نظریه پردازن و متفکران پساختارگرایی مثل دریدا از اندیشه¬های فانون وام گرفتند- فانون اصالتا اهل مارتنیک از مستعمرات فرانسه بود که الجزایر را بعنوان وطنش اختیار کرد و به یکی ستون¬های مهم انقلاب الجزایر مبدل شد او از حامیان انقلابهای مردمی و از نظریه پردازان انقلاب در کشورهای جهان سوم و بویژه افریقایی بود. کتاب مشهور فانون به نام «دوزخیان روی زمین» با مقدمه ژان پل سارتر منتشر شد، بیگمان دریدا و حتی فوکو و دیگران در شبهه افکندن بر اروپامداری و لرزاندن مرکزیت دانش غربی مرهون افکار فرانتس فانون اند که نامش با الجزایر و انقلابش سخت گره خورده است.
در فیلمهای متعددی که در دهه های ۶۰ در نقاط مختلف جهان مثل کوبا و برزیل ساخته شد تأثیر اندیشه¬های ضد استعماری فانون بخوبی دیده میشد. فیلم نبرد الجزایر چهار سال بعد از پیروزی و آزادی الجزایر ساخته شد. باید گفت فانون در ساخت دو فیلم مربوط به جنگ رهایی بخش الجزایر – در همان جریان انقلاب- نقش داشت. البته حضور غایب او در فیلم نبرد الجزایر توجه برانگیز است چرا که علیرغم وجود نشانه های زیادی از ایدههایش در این فیلم متأسفانه کارگردان هیچ اشارهای به نام او نکرده است با اینکه در فیلم از ساتر اسم برده میشود. همانطور که گفته شد از وجوه مختلف میتوانیم در مورداین فیلم بحث کنیم، از منظر رابطه استعمارگر و استعمارزده و روانشناسی استعمارگر و استعمار شده -که فانون در کتاب استعمار میرا یا پنج سال بعد از انقلاب الجزایر در مورد این مسئله به طور مفصل صحبت کرده و دیگران هم مطالبی نوشته¬اند- همچنین می¬توان مباحثی که مربوط به ملیت و زبان است را مطرح کرد که زیر مجموعه نقد پسااستعماری و مطالعات فرهنگی می¬آید.
در این فیلم تفاوت فاحشی بین شهر استعمارنشین و شهر بومی دیده میشد شهر استعمارنشین شهری است کاملاً شیک با رنگ و جلا و تر و تمییز با نمای عمومی دیوارهای سفید که می تواند اشاره به استعمارنشینان سفیدپوست باشد و درمقابل آن شهر بومی قصبه قرار می¬گیرد که خاک خورده، کثیف و فرسوده است با عابرانی با لباسهای ژنده و کودکانی رها شده در کوچه و خیابان. شهر بی قانون شهر بی در و پیکر، شهر افسرده با خشمی خاموش. این تضاد از همان ابتدا، مد نظر کارگردان بوده است. بنابراین کوشیده است تا ابعادش را در بستر مکان به نمایش بگذارد.
بحث دیگری که میتوانیم به آن بپردازیم بحث زبان است. درباره دو زبان فرانسه و عربی. ما بارها در صحنه¬های فیلم صدای گوینده رادیوی جبهه آزادی بخش را شنیدیم که به مردم پیام میداد. پیام رادیو در کوچه و برزن شنیده میشد.
رادیو اهرمی مهم در مبارزه با استعمار بود و صدای جبهه آزادی بخش نقش مهمی در ایجاد اتحاد و همبستگی میان مردم داشت به نحوی که به وسیلهای تأثیرگذار برای تشکیل ملت مبدل شده بود. مردم هم دائماً اخبار عربی را دنبال میکردند و حتی کسانی که زبان عربی را نمیفهمیدند با واژهی الجزایر و استقلال به وجد میآمدند و کم کم داشت شعور ملی شکل میگرفت. رادیو جبهه آزادی بخش به سه زبان فرانسه، آمازیغی (زبان بربرها) و عربی پخش میشد، ولی آنچه ما در فیلم نبرد الجزایر دیدیم وشنیدیم تنها صدای گوینده¬ای بود که با زبان فرانسه پیام می¬داد و اخبار می¬گفت. قبل از شروع انقلاب در سال ۱۹۵۴ چنانچه فانون در کتاب استعمار میرا از آن صحبت میکند یک ستیزه و تنفری در الجزایر نسبت به زبان فرانسه وجود داشت. زبان فرانسه زبان اشغالگران و وسیله ستمگرانه آنان محسوب می¬شد و ظاهرا محکوم بدان بود که قضاوتی تحقیرآمیز داشته باشد. زبان فرانسه زبان دشمن بود و مردم تمایلی به خریدن رادیو و شنیدن برنامه-هایش که به فرانسوی پخش می¬شد نداشتند؛ چون رادیو فرهنگ استعمارگر را تبلیغ میکرد و مردم الجزایر قصد داشتند فرهنگ خودشان را حفظ کنند ولی با تأسیس رادیو جبهه آزادیبخش ملی ، گریز از رادیو برطرف شد و مردم به نحو بی¬سابقه¬ای به تهیه و خرید رادیو همت کردند چرا که می خواستند از اخبار انقلاب بی¬اطلاع نباشند.
هشدارهایی که در فیلم از رادیوی جبهه آزادیبخش پخش میشد مبنی بر منع مشروبات الکلی، ممنوعیت دخانیات و اعمال منافی عفت، بخوبی نمایانگر آن است که مردم الجزایر سست شده بودند چون استعمار تأثیر خودش را بر مردم گذاشته بود و بعد از ۱۳۰ سال بخشی از مردم از درون تهی شده بودند و ایمان و عزمشان سست شده بود. در این فیلم میبینیم که شخصی مست توسط کودکان تنبیه میشود و فردی سیگاری سیلی میخورد و در یک قسمت فیلم که خیلی مهم بود – متأسفانه نمایش داده نشد- همان قسمتی که علی بازیگر فیلم در کوچه قدم میزند و زنانی بی حجاب در کوچه و خیابان ایستاده¬اند و به نظر می¬رسد که آنجا محله خوش¬نامی نیست. در حقیقت التزام به حجاب در الجزایر تا سال ۱۹۵۵و ۵۶ خیلی سفت و سخت بود ولی پس از آن به گفته فانون حجاب پویایی تاریخی¬ای یافت به هر حال در همان بخش فیلم که از آن گفتیم علی لاپونته در جستجوی شخصی است که حسن الولیدی نام دارد و با یافتن او به او هشدار می¬دهد که از کارش دست بردارد و پس از زد و خوردی کشته می¬شود. بنابر شواهد موجود در فیلم سبب قتل او ترویج و دامن زدن به اعمال خلاف عفت است هر چند در وهله اول نمیتوان از خود فیلم آن را دریافت.
موضوع حجاب و برداشتن حجاب در فیلم نبرد الجزایر بسیار حائز اهمیت است. حجابی که زنان الجزایری بر تن داشتند همان حایک بود؛ حایک نوعی حجاب است که سرتاپای زن را میپوشد. قبل از سالهای ۱۹۵۴ استعمار سخت تلاش می¬کرد که زنان را به ترک حجاب وادارد و آنها را در پذیرفتن معیارهای فرهنگی اروپایی تشویق میکرد و حتی در مواردی زنان را تحت فشار قرار می¬داد. از سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۹ و بعد از آن فرانسه تلاش کرد که زنان را از پوشش حجاب درآورد و حتی بعضی اوقات به برخی زنان محجبه فقیر و بدبخت جیره غذا میدادند و پس از چندی به طور پوشیده یا آشکار از آنان می¬خواستند از پوشش ظالمانه حجاب- البته به زعم آنها- خارج شوند و تاکید میکردند که زنان الجزایر تا کی میخواهند زیر ستم مردان باشند. حکومت استعمار که خود عین نظام غالب پدرسالارانه بود زنان الجزایری را به زنسالارای و مادرسالاری دعوت میکرد تا خواسته¬های خود را عملی سازد. در حقیقت استعمار میخواست به وسیله زنان مقاومت مردان را بشکند و زنان چون میدانستند که استعمارگران خواستار برکناری حجاب هستند مقاومت نشان میدادند.
با این وجود در پی انقلاب الجزایر ساختارهای اجتماعی و فرهنگی جامعه الجزایر بهم ریخت و تابو بودن مسئله حجاب درهم شکست. زنان الجزایری از طرز نگاه استعمارگران به مقوله حجاب بهره زیادی گرفتند. آنها فهمیده بودند که در دید فرد استعمارگر همواره خانمی که حجاب ندارد و شکل و شمایل زنی اروپایی دارد انسانی فرهیخته است. زنان الجزایر از همین انگارهی استعمارگران استفاده کردند و در فیلم نیز میبینیم که برخی زنان حجاب را برمیگیرند و موهای خود را کوتاه میکنند و با آرایش و گریم خودشان را به شکل زنان اروپایی درمیآورند، بدین گونه در ظاهر مبدل به زنی میشوند که استعمار ستایشش میکند؛ زنی که در نزد استعمارگر متشخص و محترم است. در فیلم میبینیم که دو تن از زنان انقلابی الجزایری از ایست بازرسی عبور میکنند و سربازان فرانسوی با کمال ادب و احترام با آنها رفتار میکنند. در صف ایست بازرسی سرباز فرانسوی به دختر الجزایری خیره میشود و میگوید دوست دارد همراه او باشد، دختر جوان به دروغ میگوید قصد رفتن به ساحل را دارد و بخوبی از نقطه ضعف و میل جنسی سرباز فرانسوی مطلع است بنابراین از این ضعف او استفاده میکند و وارد مرکز شهر استعمارگر میشود و بمب گذاری میکند. مبحث حجاب در فیلم نبرد الجزایر از چند جهت قابل بررسی است؛ گاهی اوقات حجاب وسیلهای است برای پنهان کردن تفنگ و اسلحه. همچنانکه در آغاز فیلم دیدیم که زنان اسلحه مردان مبارز را زیر پوشش حجابشان حمل می¬کردند و گاهی دیگر برگرفتن حجاب ابزاری میشود جهت فریفتن استعمارگر و لرزه افکندن بر مکانیسمهای نظارتی استعمار و دستکاری کردن انگاره¬های آنان. فیلم نبرد الجزایر نشانگر آن است که الجزایر در پی کنش تقلیدی به شکل غرب درنیامده است بلکه جهت نابودی و تخریب نظام استعمار و سلطه به آن امر دست زده است.
از نکات تأمل برانگیز فیلم آن است که زنان هیچ نقش اساسی و محوری از خودشان ایفا نمیکنند، آنها منفعلاند و فرمان بردار و مهر خاموشی بر لب دارند و از خودشان و آرمانشان هیچ نمیگویند. در این فیلم سه بازیگر اصلی زن نامی ندارند البته در fخش پایانی فیلم تنها نام یک تن آنها را از زبان علی لاپونته می¬شنویم که حسیبه نام دارد ولی نام هر شش مرد مبارز اصلی و نیز پسر نوجوان همراه آنان را می¬شنویم.
نقش زنان تا موقعی در این فیلم برجسته است که خودشان را قربانی آرمان کنند آرمان ملی¬گرایی و تشکیل ملت. ملیت در حقیقت دور مذهب و نژاد را خط میکشد ولی ظاهراً جنسیت نقش مهمی در ملیت دارد چون ملیت گرایی اساسش بر مرد سالاری است. در نقد پسااستعمای منقدانی چون لیلا گاندی و ادوارد سعید این موضوع را تحلیل و نقد کرده¬اند. آنها براستی نشان داده¬اند که ملیت گرایی سخت کیش منجر به استبداد و دیکتاتوری و حذف اقلیتها و به حاشیه راندن زنان میشود. پس زنان در انقلاب نقش فرمانبردار را داشتند و دارند و فرمان مردان را اجرا میکنند پس نمیتوانند بعد از انقلاب نیز نقشی بازی کنند. زنان در این فیلم ساکتاند. علی، جعفر، بن مهیدی از مبارزان جبهه آزادی بخش، با هم صحبت میکنند و از آرمان و اهدافشان می¬گویند ولی ما دیالوگی در این باره از زنان نمیشنویم. آنها فقط مشغول انجام دستورات و بمب گذاری اند، یا اینکه اشک میریزند. می¬بینیم که دو بار از چشمان بازیگران فرعی زن در این فیلم اشک بیرون میآید و بازیگران اصلی زن هم تنها به مثابه سایه مردان ظاهر می¬شوند. حال آنکه در انقلاب الجزایر زنان و دختران جوانی چون جمیله بوحرید، جمیله بوپاشا و دیگران توانستند توجه جهانیان را به شهامت و بردباری خویش و دد منشی استعمار و شکنجه گری آنان نشان دهند. شکنجه دادن مردان در چند صحنه کوتاه فیلم نمایش داده شده ولی از شکنجه زنان هیچ چیز دیده نمی¬شود. باید اشاره کرد که یوسف شاهین کارگردان فقید و نامی مصر در سال ۱۹۵۸ در فیلم جمیله بوحرید به خوبی ظلم و ستم رفته بر زنان بدست استعمار را نشان داد درست هشت سال پیش از فیلم نبرد الجزایر و ۴ سال قبل از آزادی آن کشور.
بحث زنان در این فیلم علیرغم پاره¬ای نقدها برآن اهمیت فراوانی دارد. در ابتدای فیلم صحنه¬ای از یک عروسی نشان داده می¬شود، همانجا که یک زوج جوان به عقد هم درمی¬آیند. شخصی که در کیفش اسلحه دارد و و از اعضای جبهه آزادی بخش است پس از جاری کردن عقد به آنها تبریک میگوید و برایشان آرزوی موفقیت میکند. در واقع آن دختر و پسر جوان سمبل اتحاد ملت الجزایر به شمار می¬آیند- اتحاد و همبستگی که در ۱۹۵۴ شکل گرفت – دیگر از این زوج جوان در فیلم خبری نیست تا آنکه در پایان فیلم قبل از منفجر کردن ساختمانی که علی لاپونته و دیگران در آن پناه گرفته¬اند دوباره آن زوج جوان دیده می-شوند. در لحظه¬ای کوتاه می¬بینیم که آن زن جوان حامله است و شوهرش نیز با انقلابیون همراه و هم¬پیمان. حاملگی زن جوان در سال ۱۹۵۷ – که جبهه آزادی بخش بدست ارتش استعمارگر از هم پاشید و در فیلم نیز نشان داده می¬شود که تمام سران آن در الجزیره کشته شدند – تمثیلی گویا از به ثمر نشستن انقلاب و باقی ماندن هسته و نطفه آن است ؛ هرچند در ظاهر ازهم گسیخت. فیلم با پرشی سال ۱۹۶۰ را به تصویر می¬کشد. در صحنه¬ای زنی می¬رقصد و پرچم الجزایر را تکان میدهد و فریاد استقلال الجزایر سر می¬دهد. زن و زمین با هم گره خورده¬اند. در الجزایر تسلیم و سازش زن و پذیرفتن الگوهای غربی در حکم از دست رفتن هویت و وطن بود از این رو زنان الجزایری محکم پای اصول و ارزش¬ها و بویژه پوشش حجاب ایسادند و به نوعی دژ تسخیر ناپذیر الجزایر دربرابر استعمار بودند. مادامی که آنان از نفوذ بیگانه و معیارهای استعمارگر بر کنار بودند امید برگرداندن سرمین نیز همواره وجود داشت. برداشتن حجاب هم نه به معنای پذیرفتن ارزش استعمارگر که وسیله¬ای برای مقابله با آن بود و این همان معنای پویایی تاریخی حجاب است که به اشاره کردیم.
در پایان فیلم نیز زنی در حال رقصیدن است و حامل پرچم الجزایر است که خود نمایانگر تولد ملت است در همین حین صدای روایتگری پخش می¬شود که می¬گوید در سال ۱۹۶۲ الجزایر پیروز شد. صدای راوی که در انتهای فیلم پخش می¬شود بر پایان روایت امپراتوری و دوره استعمار دلالت دارد و نشانگر فرارسیدن روایت جدید استقلال و آزادی الجزایر و ملت¬های تحت استعمار است.
دکتر روحانی (عضو هیأت علمی دانشگاه هنر)
در دههی ۶۰ سینمای سیاسی کم کم در اروپا مطرح میشود و این سینما بیشتر از همه مورد توجه چپها وکمونیستهاست و در واقع براساس تفکر مارکسیست لنینی است که در نهایت، امپریالیسم در مرحلهی متأخرش در کشورهای پیرامون سعی میکند استعمار بکند و توجه اروپاییها را به کشورهای پیرامونی جلب میکند و ویتنام نمونهای عالی از این ماجراست. برای همین سارتر آنقدر با مسأله الجزایر درگیر بوده که گروه sos (افراطیان فرانسه) در خانهی سارتر بمب گذاری میکنند البته در زمان انفجار سارتر در منزل نبوده است. فیلمی به اسم «روز شغال» به تبعات بعد از استقلال، بر خود فرانسه میپردازد که خود آنها تصمیم گرفتند نظامیهای افراطی، دوگل را ترور بکنند، چون بعد از سال ۱۹۶۲ فرانسه میپذیرد که بیانیه استقلال را امضا بکند. در این فضا موضوعات کشورهای غیر اروپایی جذابیت پیدا میکند. به همین دلیل شخصی که این فیلم را ساخته، جیلو پونته کوروو، روزنامه نگار ایتالیایی عضو حزب کمونیست است. کاملاً در فضای چپ ایتالیایی گام برمیدارد و در نهایت، این فیلم را بعد از انقلاب الجزایر میسازد و ساختش پنج سال به طول میانجامد.
این فیلم براساس خاطرات یوسف سعدی که خود این شخص یکی از مبارزان آن دوران بوده ساخته شده است. خود یوسف سعدی در نگارش و بازنویسی این متن کمک میکند. البته متن را فرانک سولینوس نوشته که خود فیلم نامه نویس، حال و هوای سیاسی دارد. مثلاً فیلم نامهی گوستاگابراس که نام یک فیلم سیاسی دیگر است را نوشته و در دهههای ۶۰ و ۷۰ پونته کوروو زندگیاش مصروف همین کارهاست. بعد از ساختن این فیلم این شخص به بحث استعمار و استعمارگری میپردازد که بعداً فیلمی را به نام «شعلههای آتش» میسازد و اگر این فیلم را ببینید این بحثها را بهتر متوجه میشود.
در مجموع، جنبشهای عرب در دههی ۶۰ و ۷۰ دو ویژگی دارند: ملیگرا و چپاند. در ایران هم سازمانهای کمونیستی اعضایشان در آن کشورها دوره آموزشی میبینند و در واقع فیلم با آن فضای خاص ساخته شده است، یعنی بازنمایی جنگ چریکی و این فیلم سالها در کشور ما قبل از انقلاب ممنوع بوده است و در جریان اشغال عراق توسط امریکا در پنتاگون به نمایش درآمد. این فیلم به نوعی آموزش نبرد شهری است هرچند در این دوران سازمانهای جدید با این روش مبارزه نمیکنند. همان ایدۀ کرم کدو که در فیلم میگوید. اما در حال حاضر سازمانها مجمع الجزایرند و سَری وجود ندارد که زده شود. به همین دلیل در چنین حال و هوایی این فیلمها مملوّ از ایدههای ناسیونالیستی و چپگرایانه است. چون خود فیلمساز با این دغدغه است.
در همان دوره ژانر گودا برای فلسطینیها فیلم میسازد. پونته کوروو برای الجزایریها فیلم میسازد. در واقع این دغدغه در نزد فیلمسازان چپ اروپا هست. بعدها خود جنبشهای عربی هرچه جلوتر میروند، وجه اسلامی پیدا میکنند. یکی از نکات خوب فیلم و یکی از ارزشمندترین صحنهها همان صحنه آخر است که مردم مشغول دعا خواندناند و این نشان دهندهی آن است که فیلمساز هرچند مارکسیست است و به این ریشهها تعلقی ندارد و صرفاً حالت ناسیونالیستی را پیش میبرد اما بنسازهای مذهبی در آنجا وجود دارند. و میتوانیم بگوییم که تمام این جنبشها وجه اسلامی پیدا میکنند. مثال مشخص کشور فلسطین است که بعد از جنگ سال ۱۹۶۷ به تدریج گروههای اسلامی ظهور میکنند. انتفاضۀ اول و دوم دیگر فقط وجه اسلامی دارند. گروههای چپ و ناسیونالیستی وجود ندارد.
فیلم تأثیرگذار است برای شخصی که به آن علاقه داشته باشد به هر حال فیلم میتوان فرد را با همراه سازد. موسیقی بسیار زیبای امیو موری کونه، هر چند گفته میشود که این آهنگ ساخته خود پونته کوروو هست اما نتوانسته آن را خوب اجرا کند و امیو موری کونه موسیقی را اجرا کرده است.
فیلم نبرد الجزایر تا چند سال در کشور فرانسه ممنوع بوده است و تنها بازیگر حرفهای فیلم همان بازیگر نقش کلنل متیو هست که بازیگر خیلی خوب تئاتر است و در فرانسه مشهور است و با بازی در این فیلم مورد کم لطفی فرانسویها قرار گرفت و در مصاحبههایش بیان کرده که در این فیلم پونته کوروو او را در بین بازیگران غیر حرفهای قرار داده است، اما بعدها در مصاحبههایش گفته این بهترین تجربهاش بوده از لحاظ کار با اشخاص غیر حرفهای و آماتور.
دولت الجزایر در آن دوران به میزان زیادی تمام و کمال در خدمت فیلم بوده و تمام امکاناتش را در اختیار گذاشته است و مردم در بازسازی صحنه تمام تلاش خود را انجام دادند.
آقای پونته کوروو وابسته به سبکی در سینمای ایتالیا به نام نئورالیسم است. در سبک نئورالیسم معمولاً فیلمها در خیابانها با هنرپیشههای آماتور بوده و با فضای مستندگونه ساخته میشده است و آقای پونته کوروو این سبک را لحاظ کرده است و در کلاسهای سینما در بحث فیلمبرداری گفته میشود که در این فیلم نگاتیوی به کار برده شده که به لحاظ کیفیت به آن نگاتیو حساسیت بالا گفته میشود تا بتواند صحنههای حساس در اتاقها و در آن فضاهای خاص را به نوعی بگیرد.
به هر حال این فیلم در سینمای سیاسی فیلم جذابی است. در سال ۲۰۱۲ بین ۲۵۰ فیلم برگزیدۀ منتقدان این فیلم چهل و هشتم شده است. اگر چه مارکسیستهای فرانسوی که در مجلهی سینما آمده بر ضد این فیلم بودند و این فیلم حتی به عنوان یک فیلم تجاری شناخته شده و با نگاه انقلابی ما و ارزشهایمان این فیلم همخوانی ندارد. پونته کوروو شخصی بود که در تمام زندگی روی عقایدش بود و هر ده سال یک بار فیلم میساخت. در یکی از مصاحبههای آخر عمرش گفت که با این نوع سینما و با این دغدغهها نمیتوانم هر سال فیلم بسازم و این دلیل کم کار کردن من است و به طور متوسط هر ده سال یک فیلم میساخت.
این فیلم تأثیر زیادی روی تفکر سیاسی فضاهای مختلف گذاشت و تأثیرات زیادی که بر جامعهی ما گذاشته است مثلاً بر جنبش دانشجویی و بر تفکرات مختلف.
مشکلی که وجود دارد این است که این فیلم در سال ۱۹۶۶ ساخته شده و الان سال ۲۰۱۴ است و ۵۰ سال از ساخت این فیلم میگذرد و زمانیکه بعد از ۵۰ سال به الجزایر نگاه میکنید، حس میکنید مبارزه با استعمار و این فضاهای موجود در جهان عرب بعد از این چند دهه تصویر منفی بر جای گذاشت.
همین روزها زمان برگزاری انتخابات در الجزایر است. یکی از اعضای همین گروه آزادیبخش آقای بوتفلیقه چهار دوره کاندید ریاست جمهوری شده، دو دوره انتخاب شده و برای بار سوم تمدید شده است و الان روی ویلچیر آمده دوباره کاندید شده و حتی گفته میشود که اختلال حواس هم دارد.
در دهه ۹۰ اولین جایی که وهابیت رشد پیدا کرد و با کشتار عظیمی مواجه شد کشور الجزایر بود و این مسائل باعث شد که این فیلم جذابیت قبلی را نداشته باشد و در واقع انقلاب الجزایر که ۵۰ سال از آن گذشته وقتی مثلا با انقلاب ایران مقایسه میکنیم، دستاورد و پیشرفت زیادی نداشته است. در دهه ۷۰ به لطف این فیلم سینمای الجزایر رشد میکند. به طور مثال شخصی به نام محمد الخدر الحمینه دو فیلم خوب میسازد که باعث رشد سینما میشوند و در انتهای دهه ۷۰ دولت الجزایر به سینما بیعلاقه میشود و الان در مدخل سینمای الجزایر دیگر فیلمی نیست. امکان دارد که در یک دهه یک فیلم ساخته شود و این موارد از اشتیاق دیدن این فیلم میکاهد.
این نگاهی که نسبت به زن وجود دارد این یک نگاهی است که در جوامع شرقی سلفی گسترش پیدا میکند و در اکثر این کشورها زن حق رأی ندارد و تنها یک ابزار است و این یک جنبش مردانه است. آن موقع الجزایریها فکر میکردند که مشکل استعمار است و این فیلم این مسأله را خوب بازنمایی میکرد. ولی به نظر میرسد که مسائل فرهنگی، ریشهها، اختلافات و بیان خشونت آمیز فیلم نشان میدهد که این فیلم حالت خیلی خشنی دارد. ما هیچ انقلاب اسلامی نداریم که تا این حد خشن باشد اما این مسئله در این فیلم اتفاق میافتد.